• با «لنگرود» چشمش
وقتی که در برابرش ماندم
انبوه خاطرات پرپروزین
از دوردست ساحل چمخاله، جان گرفت
دریا
پاروزنان کنار دلم بنشست
آواز آن پرنده پرپرواز
باز آمد و پیاله به دستم داد
ناگاه
ابری سیاه جامه برآمد
این سینه کبود مرا در میان گرفت
در چشمهای او
اندوه یک درخت تناور بود
اندوه یک درخت که می خواست
زیبا شود
شکوفه کند
سایه آورد
هیهات
رگبار مرگ آمد و او را نشان گرفت
لبخنده اش
از جنس روز بود
آغوش می گشود و دلی می برد
در «لنگرود» چشمش اما غمی سیاه
سینه سوز بود
• مسافت سرد
عبور می کنم از کاج
از طبیعت برف.
عبور می کنم از سردی ستاره و سار
کسی کنار صنوبر
به خاک می افتد
کسی به رنگ زمستان
بهار سازش را
به دودمان هراسان برگ
می بخشد
من و مسافت یخ
من و دقایق تاریک یک کبوتر و آه.
http://www.iran-newspaper.com/1380/800719/html/art.htm#s55011
رضا مقصدی ::: دوشنبه 85/10/18::: ساعت 11:19 عصر